نویسنده: اینگرید بیرمان
مترجم: محمّد حبیبی





 

با کمک بازی‌های انگشتی که در حلقه صبحگاهی و حلقه پایانی (شامگاهی) کودکان یا در بین آن دو عرضه می‌شود، رفتار حرکتیِ ریز کودکان بهبود می‌یابد و توالی بینایی و شنوایی به شدّت تقویت می‌شود. آن‌ها با خود یعنی با صدا، سرعتِ صحبت و هماهنگی صحبت‌شان آشنا می‌شوند و بنابراین توانایی صحبت خود را بهبود می‌بخشند. گنجینه‌ی واژگانی‌شان گسترش می‌یابد و فعّال می‌شود، احساس ارزش فردی و اعتماد به نفس آنان نیز افزایش می‌یابد. بر ترس خود پیروز می‌شوند. جرأت روبه‌رویی با تازه‌ها را پیدا می‌کنند و بنابراین خودآگاهی‌شان افزون می‌شود.

بازی انگشتی: دوستی شگفت‌انگیز

در چمنزار سبز و تازه
خرگوش کوچک و قهوه‌ای نشسته.

انگشت وسط و انگشتری را روی انگشتِ شست بگذارید.

او گوش‌هایش را تیز و به اطراف نگاه می‌کند،

انگشتان سبابه و کوچک را راست کرده، دست را به این طرف و آن طرف بچرخانید.

آفتاب بهاری را خیلی دوست دارد.

انگشتان هر دو دست را باز کرده و رو به بالا نگه دارید.

گاهش شاد و شاداب جفت پا می‌پرد،

انگشتان وسط و انگشتری را روی شست گذاشته، انگشتان سبابه و کوچک را راست کرده، جست و خیز کنید.

پس از آن استراحت می‌کند، دوباره به دویدن ادامه می‌دهد.

حرکت ستون (شعر) را انجام دهید.

در دور دست موشی را می‌بیند، موش دارد چهار دست و پا از خانه‌اش بیرون می‌آید.

انگشتان دست دیگر را جلوی پیشانی گذاشته چهار انگشت دیگر (سبابه، وسط، انگشتری و کوچک) را روی شست قرار دهید.

آن‌ها جلوی هم ایستاده‌اند، به هم نگاه می‌کنند و موش شروع به صحبت می‌کند.

دست چپ و راست (موش و خرگوش) را جلوی یکدیگر نگه دارید.

روز بخیر، خرگوش! خیلی انگشتان خوشوقت می‌شوم اگر مسافتی را با هم طی کنیم.

انگشتان دست «موش» شروع به صحبت کنید.

آه، بله. در آن صورت من دیگر تنها حرکت نمی‌کنم و دوتایی بیشتر لذت می‌بریم.

انگشتانِ دست «خرگوش» شروع به صحبت کنید.

موش و خرگوش شاد و خوشحال با همدیگر مستقیم به راهشان ادامه می‌دهند.

هر دو دست حرکت راه رفتن را انجام می‌دهند.

موش می‌گوید: متشکرم، خیلی خوش گذشت، اما من خسته‌ام و می‌روم بخوابم.

هر دو دست را به طرف هم برگردانده، دست «موش» را پُشت کمر قرار دهید.

خرگوش دوستانه می‌گوید: موفق باشی موش کوچولو!

دست «خرگوش» شروع به صحبت می‌کند.

سپس می‌نشیند و بینی‌اش را می‌مالد.

انگشتان را بر روی شست به نرمی به این طرف و آن طرف حرکت دهید.

او جفت پا به طرف خانه می‌پرد، روز خوبی بود، فردا می‌خواهد دوباره به پیش دوستش برود.

با دست حرکت پریدن را انجام دهید. دست را پُشت کمتر بگذارید.

بازی انگشتی: خوش خوراک

در خانه‌ی موش‌ها، پنج موش واقعاً کوچک

با انگشتان هر دو دست، یک سقف بسازید،

یکه و تنها زندگی می‌کنند.

انگشتان را تکان دهید.

ھر روز صبح خیلی زود، هر موش برای خودش به دنبال غذایی می‌گردد و خیلی دوست دارد.

حرکت دویدن را با انگشتان انجام دهید، حرکت خوردن را با انگشتان انجام دهید.

اولین موش با علاقه چربی می‌خورد و خیلی تند از ترس گربه پا به فرار می‌گذارد.

انگشت شست را نشان دهید.

دومین موش با علاقه نان می‌خورد، و کمتر پیش می‌آید که مشکل گرسنگی داشته باشد.

انگشت سبابه را نشان دهید.

سومین موش با علاقه شیرینی می‌خورد، که نباید زیاد دنبال گشته باشد.

انگشت وسط را نشان دهید.

چهارمین موش با علاقه سوسیس می‌خورد، که پس از آن به شدت تشنه می‌شود.

انگشت انگشتری را نشان دهید.

موش کوچولو باقی‌مانده‌ها را می‌خورد که به نظرش از همه بهتر است.

انگشت کوچک را نشان دهید.

در شب، چهار دست و پا به طرف خانه می‌روند، دراز می‌کشند و استراحت می‌کنند.

انگشتان یک دست را از روی انگشتان دست دیگر حرکت دهید. انگشتان را در کف دست دیگر قرار دهید.

کرم خاکی کلاوس

هر نفر یک نخِ پشمی در حکمِ کرم خاکی دیوانه دریافت و آن را در مُشت یک دست پنهان می‌کند. یک نفر بزرگ‌تر بازی را در ابتدا به بچّه‌ها نشان می‌دهد. (متن زیر در زبان اصلی به صورت شعر قافیه دار است.)

در یک تپه‌ی خاکی تاریک یک جانور بی‌بال و پر خانه دارد.

دست خود را به صورت مشت گره کرده نشان دهید.

که الان او را از دستم بیرون می‌آورم، او برای همه کسانی که این‌جا هستند، آشناست.

 

حالا خیلی آرام یک کرم خاکی به نام کرم خاکی کلاوس، بیرون می‌خزد.

نخ را آهسته از دست بیرون بکشید.

در زمین سوراخی وجود دارد، کلاوس در حالی‌که از سوراخ بالا می‌آید، به من نزدیک می‌شود.

مُشت را نشان دهید.

ابتدا خودش را آهسته و نفس زنان از بازویم بالا می‌کشد.

نخ را آهسته روی بازو به طرف بالا بکشید.

با خوشحالی از روی سرم می‌خزد و از بازو به پایین می‌آید.

نخ را از روی سر بکشید. با دست دیگر نخ را از بازو به پایین بکشید.

این کوتوله از روی شکم هم می‌خزد و ناگهان رویِ صورت دیده می‌شود!

نخ را از روی شکم به طرف بالا بکشید. نخ را از روی صورت بکشید.

مرا قلقلک می‌دهد، طوری که خیلی بلند عطسه می‌کنم، خیلی زود جلوی پاهایم به زمین می‌آید.

با صدای بلند عطسه کنید. نخ را جلوی پاهای‌تان بیندازید.

او را از روی زمین برمی‌دارم و در سوراخ زمین قرار می‌دهم. خیلی زود در آن سوراخ فرو می‌رود.

نخ را از روی زمین بردارید و در مشت خود قرار دهید.

بازی انگشتی: هوای طوفانی

تذکر: این بازی را می‌توان با انگشتان در هوا، روی میز یا روی بدن یکی از نفرات انجام داد.

خورشید، آهسته و آرام سفر خودش را شروع می‌کند.

با دست‌ها، شکل خورشید را بسازید.

ابرهای سیاه و سنگین زیادی هم به این خاطر از آسمان پیدا می‌شوند.

با دست‌ها شکل ابرها را بسازید.

از ابرها چیزهایی به پایین می‌افتد که من را خیس می‌کند.

انگشتان را به طرف بالا و پایین تکان دهید.

این‌ها دیگر چه هستند؟

 

قطرات باران، شاد و با نشاط، از روی پیشانی و بینی‌ام به پایین جاری می‌شوند.

انگشتان در حالِ تکان را روی سر و صورت حرکت دهید.

چیک، چیک، من خیس می‌شوم.

کف دست‌ها را به هم بزنید و بمالید.

بازی در باران من را خوشحال می‌کند.

 

ناگهان در آسمان رعد و برق می‌شود، و من خیلی می‌ترسم.

با مُشت به سینه‌ی خود بکوبید و با دست‌ها کف بزنید.

به طرف خانه می‌روم و به اطراف نگاه می‌کنم.

با پا به زمین بکوبید.

درخت و خانه و بوته همه خیس می‌شوند.

 

رعد و برق و باران تمام می‌شود، خورشید بیرون می‌آید، آه چه نعمتی! خیلی آهسته، خیلی آرام خورشید به سفرش ادامه می‌دهد.

با دست‌ها شکل خورشید را بسازید.

داستان بازی انگشتی: غول و کوتوله

تذکر: نفرات با انگشتان خود، شکل چیزهای خیلی بزرگ و خیلی کوچک را نشان می‌دهند.
دو تا فیل در یک روز خیلی قشنگ همدیگر را در یک جنگل انبوه و قدیمی می‌بینند.

یکی از آن‌ها خیلی بزرگ است و آن یکی خیلی کوچک.

دست‌ها، نقش فیل بزرگ را بازی می‌کنند و انگشتان، نقش فیل کوچک را دارند.

فیل بزرگ خرطوم بلندی دارد،

خرطوم معروفِ فیل را بسازید (با انگشت شست و سبابه‌ی یک دست، بینی را بگیرید. تمامِ دست دیگر را از میان سوراخ ایجاد شده رد کنید).

و فیلِ کوچک خرطوم کوتاهی دارد.

خرطوم کوچک فیل را بسازید (با انگشت شست و سبابه‌ی یک دست بینی را بگیرید و سوراخی درست کنید و انگشت سبابه‌ی دست دیگر را از میان آن رد نمایید).

فیل بزرگ از فیل کوچک می‌پرسد: «چرا تو این قدر کوچک هستی؟»

دست‌ها، نقش فیل بزرگ را بازی می‌کنند، انگشتان نقشِ فیل کوچک را دارند.

فیل کوچک پاسخ می‌دهد: چون من اهل سرزمین کوتوله‌ها هستم.

انگشتان نقش فیل کوچک را بازی می‌کنند.

و آن‌جا همه چیز و همه کس این‌قدر کوچک هستند.

 

فیل کوچک می‌پرسد:
«تو چرا این‌قدر بزرگ هستی؟»

 

فیل بزرگ جواب می‌دهد: «چون من اهل سرزمینی هستم که همه چیز و همه کس خیلی بزرگ است.»

دست‌ها نقش فیل بزرگ را بازی می‌کنند.

فیل کوچک می‌گوید: «بیا سرزمین خیلی کوچکم را به تو نشان دهم،
درست همین گوشه است.»

انگشتان نقشِ فیل کوچک را بر عهده دارند.

بدین ترتیب، فیل بزرگ به سرزمین کوتوله‌ها می‌روند.

انگشتان و دست‌ها این نقش‌ها را بازی می‌کنند.
دایره‌ای بسیار کوچک با انگشتان نقاشی کنید.

فیل بزرگ تعجب می‌کند، چون همه چیز در اطرافش به طرز وحشتناکی کوچک است.

 

کوه‌ها خیلی کوچک هستند، جلویی درختان نیز خیلی کوچک هستند. درخت‌های موز، موزهای کوچک و درخت‌های میوه، میوه‌های شیرین کوچکی با خود دارند.

نوک انگشتان سبابه را هم نگه دارید.
همه چیز را با انگشتان نشان دهید.

گل‌های چمنزار هم خیلی کوچک هستند.

 

همچنین همه‌ی سنگ‌های کف رودخانه نیز کوچک هستند.

 

خورشیدِ روز و ستاره‌های شب هم بسیار کوچکند.

انگشتان سبابه را به طور ضربدری روی هم قرار دهید.

جانوران دیگر نیز که با آن‌ها برخورد می‌کنند، همگی کوچک هستند.

 

تمساح خیلی کوچک است. همه فیل‌ها بسیار کوچک هستند و خرطوم‌های کوتاهی دارند.

 

حتی غذای فیل‌ها هم خیلی کم است،

 

نه، فیل بزرگ هیچ وقت با چنین وعده‌ی غذای بسیار کمی سیر نخواهد شد.

 

خرطوم‌های کوچک را نشان دهید. آدم‌ها هم در این سرزمین خیلی کوچک هستند.

 

حالا فیل بزرگ می‌خواهد سرزمینش را به فیل کوچولو نشان دهد.

ادامه‌ی داستان با دست‌ها نشان داده می‌شود.

فیل کوچولو از تعجب زبانش بند می‌آید،
همه چیز اینجا خیلی بزرگ است.
کوه‌ها خیلی بزرگند.
درختان خیلی بزرگ هستند.
درخت‌ها میوه‌های خیلی بزرگ با خود دارند.
گل‌های چمنزار خیلی بزرگ هستند و سنگ‌های کفِ رودخانه خیلی بزرگند.
خورشید روز و ستاره‌های شب هم خیلی بزرگ هستند.
تمساح اینجا خیلی بزرگ است و همه فیل‌ها این‌جا، خیلی بزرگند و خرطوم‌های بسیار بزرگ دارند. غذای فیل‌ها خیلی زیاد است.
آدم‌ها هم در این سرزمین خیلی بزرگ هستند.
اکنون هر دو می‌دانند که چرا این یکی خیلی بزرگ و آن دیگری خیلی کوچک است.
اما این موضوع هیچ اهمیّتی برای آن‌ها ندارد، خوشحال از میان جنگل انبوه و قدیمی می‌روند و دوستانه خرطوم یکدیگر را محکم می‌گیرند.
انگشتان نقش فیل کوچک را دارند. انگشت کوچک دست راست، به انگشت اشاره دست چپ قلاب می‌شود.

 

بازی انگشتی؛ توله خرسی قطبی

توله خرس قطبی در بغل مادرش؛ آرام و با احتیاط دراز کشیده است.

دست چپ نقش بغل مادر را بازی می‌کند، با دست راست سمتِ داخل دست چپ را نوازش کنید.

توله از جایش اصلاً تکان نمی‌خورد، چون باد سردی دارد می‌وزد.

دست چپ را آرام نگه دارید، با دست چپ فوت کنید.

مادر توله‌اش را آرام به این طرف و آن طرف تکان می‌دهد، توله به خواب می‌رود.

دست چپ را آرام به این طرف و آن طرف تکان دهید، لبخند بزنید.

به سادگی استراحت می‌کند و توله‌اش را به گرمی بغل می‌کند. توله در بغل مادرش چیزهای بسیار زیبایی را خواب می‌بیند مادر هم خیلی گرم می‌شود و از شادی می‌خندد.

 

هوا تاریک می‌شود و شب می‌رسد.

دست چپ را آرام جمع کنید.

ستاره‌ها سوسو می‌کنند.

 

مادر هنوز مراقب است اما خودش به خواب می‌رود.

دست چپ را به آرامی به این طرف و آن طرف تکان دهید سر را پایین بیاورید.

بازی انگشتی: پرنده

همه‌ی انگشتان من در اینجا پرنده هستند.

انگشتان یک دست را تکان دهید.

بیا، آن‌ها را به تو نشان دهم.

 

انگشت شست، بله آنکه تا دور دست پرواز می‌کند، یک لباس پرطلایی به تن دارد.

انگشت شست را نشان دهید.

انگشت سبابه که در طاق آسمان حرکت می کند،
این دنیای بزرگ و پهن را می‌شناسد.

انگشت سبابه را نشان دهید.

انگشت وسط که بال و پرش را پهن می‌کند،
خیلی سریع به خانه برمی‌گردد.

انگشت وسط را نشان دهید.

انگشتِ انگشتری که آرام دور دایره دور می‌زند، دو ساعت استراحت می‌کند.

انگشت انگشتری را نشان دهید.

انگشتِ کوچک که پرنده کوچکی است، اجازه می‌دهد تا باد آن را راحت ببرد.

انگشت کوچک را نشان دهید.

شب دارد آرام می‌رسد، پرنده‌ها خیلی خوشحال هستند.
در لانه‌شان، آن‌جا که زیباست همه می‌روند که بخوابند.

با دست دیگر شکل یک لانه را بسازید. پنج انگشت را در آن قرار دهید.

بازی انگشتی: پنج درخت پیر

همه درختان، کوچک و بزرگ،

انگشتان را دراز کنید.

زیر آسمان به خواب می‌روند.

انگشتان را تا کنید.

پنج درخت پیر هم می‌خوابند و در این میان خواب می‌بینند.

دست را مشت کنید.

اولی خواب می‌بیند که در پارک است.

انگشت شست را نشان دهید.

جایی که همه درخت را تمجید می‌کنند.

 

دومی خواب می‌بیند که در باغ است،

انگشت سبابه را نشان دهید.

جایی که بچّه‌های زیادی منتظرش هستند.

 

سومی خواب می‌بیند که در ساحل است،

انگشت وسط را نشان دهید.

و زیر آفتاب گرم ایستاده است.

 

چهارمی خواب می‌بیند که در باغ‌وحش است،

انگشت انگشتری را نشان دهید.

میمون‌ها خوشحال از آن بالا می‌روند.

 

پنجمی که البته کوچک است، خواب می‌بیند که تنهاست.

انگشت کوچک را نشان دهید.

بنابراین هر کس خوابی می‌بیند و فکر می‌کند که یک درخت دیگر است

دست را مُشت کنید.

خورشید درمی‌آید، خواب تمام می‌شود،

انگشتان را دوباره دراز کنید.

پنج تا درخت دوباره جلوىِ خانه هستند.

 

منبع مقاله :
بیرمان، اینگرید؛ (1385)، بازی‌هایی برای تقویت احساس، ترجمه محمّد حبیبی. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم